عقاب و ماکیان
Ann Nduku
Wiehan de Jager

بود نبود ماکیان و عقابی بود که باهم دوستان خیلی خوبی بودند. آنها در کنار دیگر پرندگان با صلح و آرامی زندگی میکردند. هیچ کدام شان پرواز نمی توانستند.

1

روزی رسید که آن سرزمین را خشکسالی فرا گرفت. عقاب مجبور شد تا راهی دور را برای یافتن غذا پای پیاده بپیماید. او پس از مسافرت خیلی خسته به خانه بر گشت و گفت که باید راهی آسانتری برای مسافرت کردن وجود داشته باشد.

2

پس از یک شب استراحت خوب, فکری عالی به سر ماکیان آمد. او شروع کرد به جمع کردن تمام پر های ریخته شده دوستان پرنده اش. او گفت که بیا این پر ها را یکجا بالای پر های خود ما بدوزیم تا شاید با آن به آسانی سفر بتوانیم.

3

عقاب تنها کسی در آن قریه بود که سوزن داشت, ازینرو او اول به دوختن پر ها شروع کرد. او نخست برای خودش یک جوره بال مقبول ساخت و با آن سر ماکیان چرخ زنان پرواز کرد. ماکیان سوزنش را امانت گرفت, ولی خیلی زود از دوختن خسته شد, سوزن را در الماری گذاشت و در آشپزخانه رفت تا به فرزندانش غذا بپزد.

4

لیکن دیگر پرندگان دید که عقاب در آسمان پرواز میکند. آنها از ماکیان سوزن را قرض گرفتند و برای خودشان بال جور کردند و بزودی پرندگان زیادی در آسمان به پرواز کردن آغاز کردند.

5

وقتی که آخرین پرنده آمد تا سوزن را امانت بگیرد, ماکیان خانه نبود. ازینرو چوچه هایش سوزن را برداشته بودند و با آن بازی میکردند. وقتی که از بازی کردن خسته میشوند, سوزن را همانجا روی ریگ رها میکنند.

6

چاشت آنروز عقاب برمیگردد. سوزن را می طلبد تا چند پری که در جریان سفر سست شده بودند را از سر, شخ بدوزد. ماکیان الماری را می بیند, آشپزخانه را میگردد, حویلی را هم می بیند ولی سوزن هیچ جایی پیدا نمی شود

7

ماکیان به عقاب التماس میکند: فقط یک روز به من مهلت بدی, پس از آن براحتی میتوانی بالهایت را ترمیم کنی و هرجای که خواستی دنبال غذا بروی. عقاب می گوید: فقط یک روز دیگر, اگر سوزن را پیدا نتوانی, باز باید یکی ازچوچه هایت را بعنوان تاوان بپردازی.

8

روزی بعد عقاب برگشت و دید که ماکیان با پایش بین ریگ ها را می پالد ولی هنوز سوزن را نیافته است. ازینرو عقاب خیلی تیز بسمت پایین فرود میاید و یکی از چوچه هایش را بر می دارد و با خودش میبرد. از آن زمان به بعد هر وقتی که عقاب میاید, می بیند که ماکیان بین ریگ ها وسنگچل ها سوزن را می پالد.

9

هیمن که سایه ی بال عقاب بروی زمین می افتد, ماکیان چوچه هایش را هشدار میدهد: هله از زمین خشک و خالی بیرون شوید و جایی خود تانرا پنهان کنند. ولی آنها پاسخ میدهند: ما احمق نیستیم, ما فرار می کنیم

10
You are free to download, copy, translate or adapt this story and use the illustrations as long as you attribute in the following way:
عقاب و ماکیان
Author - Ann Nduku
Translation - behzad ayubi
Illustration - Wiehan de Jager
Language - Persian (Afghanistan)
Level - First paragraphs